سی و چهارمین بــــــــــــــــــــــــهـــــــــــــــار
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بهار۳۴ و آدرس bahar34.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





  سلام دوستای گل و بازدید کننده های این وبلاگ کوچک

 و ممنون از این که ما رو با نظراتتون خوشحال میکنید.......


اگه یادتون باشه یه پست گذاشتم تحت عنوان غیرت ایرانی حالا با همون عنوان این پست رو ادمه میدهم و قصد دارم زندگینامه هر کدام از شهدا را جدا گانه در یک پست قرار بدم

خوشحال میشم بگین که دوست دارین بیشتر از چی براتون مطلب بزارم ممنون..

 زندگینامه شهید مسعود علی محمدی

شهید مسعود علی محمدی مدرک کارشناسی خود را در سال 1364 از دانشگاه شیراز، کارشناسی ارشد را در سال 1367 و دکترای فیزیک با گرایش ذرات بنیادی را در سال 1371از دانشگاه صنعتی شریف، کسب کرد. او از دانشجویان نخستین دوره دکترای فیزیک در داخل ایران بود و نخستین کسی بود که در ایران دکترای خود را در فیزیک دریافت.


او ده ها مقاله ISI منتشر نمود. تخصص اصلی او ذرات بنیادی، انرژی های بالا و کیهان شناسی بود. با پژوهشگاه دانش های بنیادی مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات نیز طی سال های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ همکاری داشت.

وی از سال ۱۳۷۴در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران و در مقاطع مختلف تحصیلی رشته فیزیک در تربیت معلم، مشغول به تدریس بود. و عضو هیئت علمی و از اعضای اصلی دانشگاه تهران به شمار می آمد.

 

وی همچنین به عنوان استاد راهنما و مشاور در پروژه های پایان نامه های مرتبط با علوم فیزیکی، به فعالیت مشغول بود. از جمله درس های ارایه شده توسط وی می توان به مکانیک کوانتومی و الکترومغناطیس، مکانیک آماری، ذرات بنیادی و نظریه میدان های کوانتمی اشاره کرد. علی محمدی، یکی از برگزیدگان جشنواره بین المللی خوارزمی در سال ۸۶ بود و در پژوهش های بنیادی رتبه دوم را کسب کرد.


بالاخره در صبح روز 22 دی ماه 1388 در اثر انفجار بمبی که در موتورسیکلت جاسازی شده بود و به فاصله یک متر از درب ورودی منزل وی به یک درخت بسته شده بود، در قیطریه تهران، به لقای معبود شتافت.

                                        

                             روحش شـــــــــــــــــــاد وراهــــــــــــــــــش پـــــــــــایــــــنده

[ پنج شنبه 19 / 11 / 1391برچسب:, ] [ 20:6 ] [ کیمیا ]

 

توی یکی از عملیات ها برادری مجروح شد وبه حالت اغماء افتاده بود.بعد،آمبولانسی که شهدای منطقه را جمع می کرد و به معراج می برد از راه رسید و او را قاطی بقیه،با ترس و لرز وهل هلکی انداخته بود بالا وگاز ماشین را گرفت و دبرو.
راننده در آن جنگ و گریز تلاش می کرد که خودش را از تیررس دشمن دور کند و از طرفی ویراژ می داد تا توی چاله وچوله های ناشی از انفجار نیفتد.
مجروح بر اثر جابه جایی وفشار به هوش آمد ویک دفعه خودش را در میان جمع شهدا دید.اول تصور کرد که ماشین دارد مجروحان را به پست امداد می برد.اما خوب که دقت کرد دید نه،انگار همه شهید شده اند وتنها او زنده است.دستپاچه وهراسان بلند شد و نشست وسط ماشین وبا صدای بلند بنا کرد داد و فریاد کردن که:برادر!برادر!منو کجا می بری،من شهید نیستم،نگه دار می خوام پیاده بشم،منو اشتباهی سوار کردید،نگه دار من طوریم نیست...
راننده که گویی حواسش جای دیگری بود،از آینه زیر چشمی نگاهی به پشت ماشین انداخت و با همان لحن داش مشتی اش گفت:تو هنوز بدنت گرمه،حالیت نیست.توشهید شدی،دراز بکش دراز بکش،بذار به کارمون برسیم.
[ پنج شنبه 19 / 11 / 1391برچسب:, ] [ 15:20 ] [ ]

پایش از زانو قطع شده بود،سراغ پوتینش را می گرفت.می گفتیم آخرخانه خراب پوتین بدون پا را می خواهی چه کنی؟!می گفت:طاقت دو تا داغ را با هم ندارم!
[ پنج شنبه 19 / 11 / 1391برچسب:پا و پوتین, ] [ 14:56 ] [ ]

 

کاغذ دور کمپوت ها
خبرنگار میکروفون را گرفت جلوی دهانش و گفت: خودتان را معرفی کنید و اگر خاطره ای،پیامی،حرفی دارید بفرمایید.
اوبدون مقدمه صدایش را بلند کرد و گفت:شما را به خدا بگویید این کاغذ دور کمپوت ها را از قوطی جدا نکنند،آخر ما نباید بدانیم چی می خوریم؟آلبالو می خواهیم،رب گوجه فرنگی در می آید.رب گوجه فرنگی می خواهیم کمپوت گلابی است.ما چه خاکی به سرمان بریزیم.به این امت شهید پرور بگویید:شما که می فرستید،درست بفرستید،این قدر ما را حرص وجوش ندهید.
[ پنج شنبه 19 / 11 / 1391برچسب:کمپوت, ] [ 14:47 ] [ ]

 

آرام،آرام
خون می چکد از پیکرش آرام،آرام
لرزید قلب مادرش آرام،آرام
بوسید عکس دخترش را بعد پرزد
زخمی شده بال و پرش آرام،آرام
میدان مین را دید وبا یک یاعلی رفت
خالی ست حالا سنگرش آرام،آرام
یک گام دیگر رفت اما گام بعدی
جا مانده پای دیگرش آرام،آرام
می سوخت در آتش ولی لبخند می زد
ققنوس شد خاکسترش آرام،آرام
مهر وپلاک وچفیه وپوتین ولبخند
انگار پیدا شد سرش آرام،آرام
افتاده عکس قاب با روبان مشکی
درچشمهای دخترش آرام،آرام
[ پنج شنبه 19 / 11 / 1391برچسب:آرام,آرام, ] [ 14:32 ] [ ]

 

اگه نخندی دشمن می خنده
خدایا اول پاکم کن بعد خاکم کن
امروز وضو در فرات فردا در کربلا
اول در بزن،بعدا سلام کن،بعدحرف بزن
[ پنج شنبه 19 / 11 / 1391برچسب:پیامک, ] [ 14:25 ] [ ]

 

باز در صبح سرد فروردین
سفره خالی ز نان گندم بود
وقتی اردی بهشت ایمان شد
چشم جاده به جانب قم بود
باد خرداد می وزید و کسی
دفتر تیر را ورق می زد
شب مرداد مرد تبعیدی
خنده بر سرخی شفق می زد
آخرین روزهای شهریور
ماه مهری جدید می آمد
از هوای گرفته آبان
بوی خون شهید می آمد
در نگاه پرآذر خورشید
دی کبوتر شد وشبی پر زد
ماه بهمن که آفتابی شد
مردی از سمت آسمان آمد
دستی اسفند روی آتش ریخت
عطر لبخند شد پراکنده
روی دیوارهای شهر شهید
عکس هر لاله غرق در خنده
[ پنج شنبه 19 / 11 / 1391برچسب:امام آمد, ] [ 14:15 ] [ ]

 

خاک در اندیشه ی باران نبود
هیچ نشانی ز بهاران نبود
بال و پر چلچله ها خسته بود
پنجره ی باغ خدا بسته بود
باغچه ها شور شکفتن نداشت
وضع چنان بود که گفتن نداشت
شب چه شبی بود شکوه آفرین
چشم به راه تو زمان و زمین
شهر اگر تیره وتاریک بود
لحظه ی لبخند تو نزدیک بود
تا تو فرود آمدی از اوج نور
روح زمین تازه شد از موج نور
از نفس گرم تو گل جان گرفت
باغ طراوت سر و سامان گرفت
سبز شد از لطف تو صحرا ودشت
قافله ی چلچله ها بازگشت
آمدی و زمزمه آغاز شد
روزنه ای رو به خدا باز شد
آمدی و نوبت فردا رسید
فصل شکوفایی گل ها رسید
آمدی و باغ پر از خنده شد
بوی گل سرخ پراکنده شد
[ پنج شنبه 19 / 11 / 1391برچسب:لبخند, ] [ 14:12 ] [ ]

 

قبل از انقلاب
درکلاس ما
عکس شاه بود
تخته ی کلاس
روسیاه بود
پشت هم نوشت
مبصر کلاس
روی آن شعار
ناگهان رسید
نوبت بهار
مبصرکلاس
آن قدر نوشت
تا شهید شد
تخته ی کلاس
روسفید شد!
[ پنج شنبه 19 / 11 / 1391برچسب:نوبت بهار, ] [ 14:7 ] [ ]

 

خدایا من در خانه فقیرانه خودچیزی دارم که تودرعرش کبریایی خود نداری که من،چون تویی دارم وتوچون خودی نداری
«امام سجاد(ع)»
[ شنبه 10 / 11 / 1391برچسب:خدایا, ] [ 15:49 ] [ مریم ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

سلام به همه اونایی که تشریف میارن به این وبلاگ من و آرزو و مریم این وبلاگ رو زدیم چون کلی سوال داشتیم و جوابش رو هم میدونیم یعنی شما هم میدونین ولی درکش نکردیم اینجا از شما جواب سوالامون میخواییم یعنی سوال همه جوانان ونوجوانان ایرانی..... بــــــــــــــــــــــــــــــــآاین کـــــــــــــــــــه مـِـــــــــــــدونم زیــــــــــــــاد حــــرف زدم ولـــــــــی قابــــــــــل ذکـــــــــــره کــــــــــــــه: ما در این وبلاگ راجب تمام چیزهای مرتبط به وطنمون میحرفیــــــــــــــــــــــــــم.... خب از خودتون پذیرایی کنید چیزه قابل داری نیست چندتا مطلب و پست دیگه وبا چندتا نظر خوشگل از ما تشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــکر کنـــــــــــــــــِید ممـــــــــــــــنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــون
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 43
بازدید کل : 25606
تعداد مطالب : 42
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


his script got from www.Avazak.ir-Design By: Avazak.ir --> دریافت کد خداحافظی

دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

کد تغییر شکل موس